«لویاتان» عنوان نمایش تازه‌ای است از لوران دو ساگازان، کارگردان فرانسوی که در هفتاد و هشتمین دوره جشنواره آوینیون در جنوب فرانسه، از بزرگ‌ترین رویدادهای هنری جهان، توجه‌ها را به خود جلب کرد.

این یک نمایش عجیب درباره جامعه امروز فرانسه و احکام زندان در دادگاه‌ها است که با حضور چشمگیر یک اسب بر روی صحنه تماشاگرش را میخکوب می‌کند.

نمایش اساسا چه در فرم و چه در محتوا بسیار نامتعارف به نظر می‌رسد و عجیب. با داستان سه نفر مختلف در یک دادگاه روبه‌رو هستیم، جایی که قاضی و بازپرس به هر نحو می‌خواهند طرف مقابل را یک مجرم فرض بگیرند که باید به زندان فرستاده شود. هر کدام از این سه نفر داستان متفاوتی دارند؛ یکی بی‌خانمان به جرم پرخاشگری و توهین به پلیس و تهدید در حال محاکمه است، دیگری به جرم استفاده نکردن از کلاه ایمنی در حال موتورسواری و نداشتن گواهینامه بازداشت شده و سومی زنی است که برای بچه شش ساله‌اش از مغازه دزدی کرده. حالا اما هر سه به زندان محکوم می‌شوند.

همه بر روی صحنه صورتک (ماسک) بر چهره دارند و در نتیجه از فضای واقعی و معمول جدا می‌شویم و به فضای شبه‌ سوررئالی پا می‌گذاریم که در ظاهر نسبتی با واقعیت ندارد. صورتک‌های شخصیت‌ها بسیار عجیب به نظر می‌رسد و فضاسازی عجیب‌تر صحنه، ما را به تمامی از واقعیت جدا می‌کند و به یک فضای تخیلی می‌برد، در حالی که نمایش درباره یک معضل اجتماعی امروزی حرف می‌زند.

لویاتان یک راوی دارد که تنها کسی است که صورتک ندارد. او به ما می‌گوید که بارها و بارها به جرم‌های کوچک به زندان رفته و حالا با نوعی فاصله‌گذاری درباره مشکلات اجتماعی مساله زندان حرف می‌زند؛ این که در سال به ششصد هزار پرونده این چنینی رسیدگی می‌شود و افراد با کوچک‌ترین جرائم به زندان فرستاده می‌شوند، در نتیجه زندان‌های فرانسه پر شده‌اند و جایی برای زندانی تازه وارد ندارد، در حالی که خرج هر زندانی هر شب صد و ده یورو برآورد شده است.

راوی به ما می‌گوید سه شرکت بزرگ این تجارت را به دست دارند و برای زندانی‌ها غذا و پوشاک تامین می‌کنند و آن‌ها در حال ساخت زندان‌های تازه هستند. نمایش این سوال را مطرح می‌کند که آیا برای جرائم کوچکی مثل دزدی از مغازه، فرستادن فرد به زندان ضرورت دارد؟

از طرفی نمایش نظام قضایی را به سخره می‌گیرد. قاضی با آن چهره آهنینی که پشت صورتک مخفی شده، با فریادها و سوالات پیچیده خود متهم را در آستانه فروپاشی عصبی قرار می‌دهد و هر بار به نظر می‌رسد از پیش حکم زندان خود را آماده کرده است.

هر سه نفری که در طول نمایش محاکمه می‌شوند در یک تاریخ مشخص در ماه مارس سال ۲۰۲۲ مرتکب خلاف شده‌اند. به این ترتیب نمایش سعی دارد بر تعدد جرایم و مشابه بودن احکام آن‌ها تاکید کند؛ سه جرم کوچک مختلف که ارتباطی با هم ندارند و از سوی سه شخصیت کاملا متفاوت و حتی متضاد صورت گرفته‌اند، اما هر سه نفر به یک سرنوشت مشابه دچار می‌شوند.

تصویر: : Festival d'Avignon

نمایش برای بیان واقعیت‌های جامعه پیچیده‌اش از ساختار نمایشی هوشمندانه‌ای استفاده می‌کند که می‌تواند تماشاگر را از لحظه ابتدایی تا انتها میخکوب کند. همه‌چیز در هاله‌ای از ابهام و فضایی شبیه به وهم جریان دارد، گویی تماشاگر در حال تماشای یک کابوس ترسناک است که همه فضا را در برگرفته و گریز و گزیری از آن نیست. صورت‌های مسطح آدم‌ها با نگاه‌های نافذشان تماشاگر را تسخیر می‌کند و وجود مه و دود در فضا، بر فضای خواب‌گونه اثر صحه می‌گذارد.

این فضای شبه سوررئال با ورود یک اسب تکان‌دهنده می‌شود: یک اسب واقعی قهوه‌ای-سفید بزرگ بدون راهنما وارد صحنه می‌شود و تا نزدیک به انتها روی صحنه می‌ماند. اسب به طرز عجیبی به بازیگر نمایش بدل می‌شود: در گوشه‌های مختلف صحنه راه می‌رود و بی‌آن که کسی هدایتش کند، با ساختار و محتوای صحنه هماهنگ می‌شود. او هم گویی به بی‌عدالتی‌های بشر اعتراض دارد و با نگاهی عاقل اندر سفیه، به شخصیت‌های نمایش چشم می‌دوزد. در صحنه‌ای حیرت‌انگیز- که مشخص نیست در نمایشنامه آمده یا اتفاقی رخ می‌دهد- اسب به جلوی میز قاضی می‌رود و کتاب قانون را با دهانش برمی‌دارد، آن را می‌جود و به گوشه‌ای پرت می‌کند. از بین شخصیت‌های روی صحنه اسب زنی را انتخاب می‌کند که از همه مظلوم‌تر به نظر می‌رسد، در نتیجه در غالب اوقات کنار او می‌ایستد و زن اسب را نوازش می‌کند.

در صحنه انتهایی اسب خودبه‌خود و بدون آن که هدایت شود، صحنه را ترک می‌کند و شخصیت‌ها را رو به ما تنها می‌گذارد: جایی که آنها برای دقایق طولانی در سکوت به ما زل می‌زنند و فضای غریبی را خلق می‌کنند که بهترین پایان برای چنین نمایشی است.

خبرهای بیشتر

پربیننده‌ترین ویدیوها

خبرها
جهان‌نما
چند چند
جهان‌نما

شنیداری

پادکست‌ها